سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک قفل بر دهان

 

همه خوابیده اند اما او بیدار است…او بیدار است و در نخلستانهای کوفه قدم میزند…او را دیده اند که با چاه سخن مگوید..

میخواهم بدانم که علی با چاه چه میگوید؟؟سخن بگو..بگو علی چه میگفت در چاه؟

میدانم..میدانم..ای چاه ..ای چاه..این  سخنان علیست.خواهند گفت مگر علی نماز میخواند؟.

علی با تو سخن میگوید. .علی نماز میخواند..آه…علی با مالش ..جانش… جهاد میکرد.

آری مستمندان و مسکینان پیش چشم علی به مراتب بالاتر از اشراف  اعراب هستند

با مردم به نیکویی سخن گفتم و امربه معروف و نهی از منکر کردم..

که بعد از من همه را فراموش کنید ….

ای چاه..ای چاه ..این علیست که با تو سخن میگوید..

مولا علی  پیش از آن که امام عادلی برای دیگران باشد و دیگران را به عدل رفتار کند خود شخصا موجودی متوازن و متعادل بود کمالات انسانیت راباهم جمع کرده بود

اندیشه  ای عمیق و دوررس و عواطفی سرشار و کمال جسم و کمال  روح را توام داشت  شب هنگام عبادت از ماسوا میبرید وروز در متن اجتماع فعالیت میکرد.

روزها چشم انسانها مساوات و از خود گذشتگی های او را میدید و گوشهایشان اندرزهای حکیمانه اش را میشنید……

منبع: http://caferadio.blogfa.com


ارسال شده در توسط ستار باقرنیا
ارسال شده در توسط ستار باقرنیا

رجزخوانی حضرت ابالفضل العبّاس (ع)

 رجز خوانی حضرت ابالفضل عبّاس علیه السلام

در ابتدای حصر آب، امام او را فراخویش می خواند و به همراهی نافع بن هلال

 و سی سوار و بیست پیاده، شبانه، روانهء شریعه فرات می کند.عمرو بن حجاج، نگهبان آب در تاریکی شب،

 زمانی که قصد نافع را با بیست مشک و پنجاه همراه در می یابد، می گوید:

"بنوش! خودت بنوش!"" اما من محال است که پیش از حسین (ع) و فرزندانش، لب به آب نمی زنم."

عمرو بن حجاج شمشیر از نیام می کشد و می گوید:

"ما اینجا ایستاده ایم که آب به حسین(ع) و فرزندانش نرسد." و .... در اینجا عباس بن علی(ع)وارد میدان می شود و کاری می کند که بیست مشک از آب فرات پر می شود و بی هیچ شهید و مجروح، به اردوگاه اباعبدالله علیه السلام باز می گردد.

سابقه هایی از این دست است که در روز عاشورا نیز عباس(ع) را روانه شریعه فرات می کند. و او یک تنه در مقابل خیل عظیم دشمنان و در حالی که زمین زیر پای او می لرزد، با خود زمزمه می کند:

اَقسَمتُ باللهِ الاَعَزّ الاَعظَم

وَ بالحُجور صادِقاً وَ زَمزَم

وَ ذی حَطیم ٍ والفِناءِ اَلمحَرم

لَیَخضِبنّ الیَومَ جِسمی بالدّم

اَمام ذی الفَضل وَ ذی المکرّم

ذاکَ حُسینٌ ذوالفَخار الاَقدم

 به خداوند عزیزترین و شکوهمندترین سوگند و صادقانه ترین سوگند

و به حرم امن خدا و زمزم سوگند.

و به خانهء خدا و ساحت مسجد الحرام سوگند که امروز پیکرم به خون رنگین خواهد شد

پیش پای صاحب فضیلت و کرامت؛

حسین، این افتخار پیشهء پیشگام.

مشک آب اینک در دستهای اوست و او فرات را پشت سر و خیام امام را پیش رو دارد.

در اینجاست که دشمن از هزار سو به او حمله می کند و او همچنانکه به شمشیر، با مرگ بازی می کند، فریاد می کشد:

لا اَرهَب المَوتَ اَذا المَوتُ رُقی

حَتّی أورای فی المَصالیت اللّقا

نَفسی لِسِبطِ المُصطفَی الطُّهرِ وقا

اِنّی اَنا العَبّاسُ اغدُوا بالسَّقاء

وَ لا اَخافُ الشّرَ یَومَ المُلتَقی

از مرگ نمی هراسم، که مرگ نردبان آسمانی من است.

تا در میان شجاعان بخشنده چهره در پوشم.

جان من سپر آن زادهء پاک مصطفی.

هان این منم عباس که به سقایت آمده ام.

و در هنگام مواجهه، از هیچ شرّی بیم ندارم.

دشمن که در کمین سقّای کربلاییان است ازپشت به او یورش برده و دست راستش را از بدن جدا می کند.

او شمشیر را به طرفة العینی به دست چپ می سپارد و رجز خویش را تغییر می دهد که :

وَ اللهِ اِن قَطعتُموا یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَن دینی

وَ عَن اِمام ٍ صادقِ الیقین

نَجل النّبی الطّاهرِ الامین

به خدا سوگند که اگر چه دست راستم را بریدند.

پیوسته و هماره  از حمایت دین خویش، دست بر نمی دارم.

و از امام صادق برحقّم

که نوادهء پاکزاد پیامبر امین است.

... دست چپ او را نیز از بدن قطع می کنند و هر یک به شمشیری، نیزه ای و خنجری، چهرهء ماه را زخمی می کنند. با وجود رمق از دست رفته اش، همچنان با صلابت فریاد می زند:

 یا نَفسُ لا تَخشَ مِن الکُفّار

وَ ابشِری برَحمَهِ الجبّار

مَع انّبی السّیَ المُختار

قَد قَطَعوا ببَغیهم یَساری

فَاَصلِهم یا ربّ حَرَّ النّار

 ای نفس! نترس از این کفّار

بشارت باد بر تو رحمت خداوند جبار

همراه با پیام آور سید مختار

خدای من! اینان که دست چپم را ستمگرانه بریدند

تو با گرمای آتش دوزخ پاداششان بده.

 بقیّت ماجرا، نگفتنی است. بعد از آن تنها دو جمله از او شنیده شده است. جملهء اول این است: 

 اَخی أدرک اَخاکَ

برادرم برادرت را دریاب.

و آنگاه که امام به بالای سر او رسیده است، این آخرین کلام او ـ سلام الله علیه ـ بوده است: 

یا اَباعَبد الله! عَلیکَ مِنّی السَّلامُ!

سلام من بر تو ای ابا عبدالله!

پی نوشت :

برگرفته از کتاب مردان و رجزهایشان ، نوشتهء سید مهدی شجاعی

 


ارسال شده در توسط ستار باقرنیا

هوالحق

این روزا دیگه مد شده هرکی یه تریبون گیرش میره

شروع میکنه به یامهدی و یوسف فاطمه وخلاصه

به زور میخواد از اسم آقا واسه خودش نون ونوایی

 درست کنه البته دیگه تو ترکیه و مصر و حتی یه جورایی

 تو عربستان من دیدم که بنام طرفداری از آقا مقاصد

سیاسی خودشون رو میخوان پیش ببرن.مظلومیت آقا

خیلی کم بود از دست شیعه کم داشت میکشید نسابی

و سنی هم به قافله دو رو ها اضافه شدن.

الهی به عزت زینب کبری در فرج آقا تعجیل بفرما

(((((آمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیــــــــن )))))


ارسال شده در توسط ستار باقرنیا

بسم الرب الصدیقین

 

چه خوش است در هوایت به دمی نفس کشیدن

 

چه خوش است بینهایت شدن و ز دل پریدن

 

گل باغ آسمانی، دل من هوای تو کرد

 

دم آخرم بیا تو چو دلم نوای تو کرد

 

السلام علیک یا صاحب الزمان السلام علیک یا شریک القرآن

آقا جان امروز جمعه هست میدانم که میدانی

مخواهم یاد خودم باشد امروز جمعه هست ویک از همین جمعه ها می آیی.....

 


ارسال شده در توسط ستار باقرنیا