سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک قفل بر دهان

 

مایه‌ی حسن ندارم که به بازار من آئی


جان فروش سر راهم که خریدار من آئی

 

ای غزالی که گرفتار کمند تو شدم باش


تا به دام غزل افتی و گرفتار من آئی
 

گلشن طبع من آراسته از لاله و نسرین


همه در حسرتم ای گل که به گلزار من آئی
 

سپر صلح و صفا دارم وشمشیر محبت


با تو آن پنجه نبینم که به پیکار من آئی
 

صید را شرط نباشد همه در دام کشیدن


به کمند تو فتادم که نگهدار من آئی

 
نسخه‌ی شعر تر آرم به شفاخانه‌ی لعلت


که به یک خنده دوای دل بیمار من آئی


 

 

 

روز روشن به خود از عشق تو کردم چو شب تار


به امیدی که تو هم شمع شب تار من آئی
 

گفتمش نیشکر شعر از آن پرورم از اشک


که تو ای طوطی خوش لهجه شکر خوار من آئی
 

گفت اگر لب بگشایم تو بدان طبع گهربار


شهریارا خجل از لعل شکربار من آئی


 
استاد شهریار

 

 

 

این شعر رو هم از استاد تقدیم میکنم به آقا مهدی شهابی که داره دکتر مملکت  میشه

 

و فرموده تا بهمن ماه نمیاد رو صحنه با آرزوی موفقیت همه دوستان


ارسال شده در توسط ستار باقرنیا